-
گفتا . . .
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 10:18
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر...
-
منابع ارشد - Teaching
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 12:25
منابع کنکور کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی Subject Source Author Recommended Chapters Teaching Methodology Principle of Language Learning and Teaching (5 th ed.) H. Doughlas Brown 1,2,3,4,5,9,10 Developing Second Language Skills: Theory & Practice (3 rd ed.) Kenneth Chastain 2,4,7,8,9,10,11 Techniques and...
-
قانون و میوه
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 11:40
در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر کس در روز تنها می تواند یک میوه بخورد .» این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ، آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر...
-
آخه من کم کم داره یادم می ره . . .
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 14:14
یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش میترسیدن که پسرشون...
-
MehDi joOoOoOonzZz \:D/ :D
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 23:28
یالا، یالا پاشو بیا پیشم، اگه نباشی دیوونه می شم دیگه دیره، قلبم می گه، انگار بازم دارم عاشق می شم http://www.2shared.com/file/11694035/344b3828/Yala_Pasho.html تو گذشتی از عشق نه من، کی تو قلبت اومد جای من واسه من حرفی از عشق نزن، نمی خوامت برو ازم دل بکن...
-
تفاوت مردان و زنان !!!
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 21:21
آیا می دانید تفاوتهای مردان و زنان در موقعیت های مختلف چیست ؟ در سالگرد ازدواج : زن : عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمونیم و شمع زندگیمون روشن باشه مرد : عزیزم کیک رو بیار بخوریم ، شام چی داریم؟ الو الو الو ... در روز زن : زن : عزیزم مهم نیست چه هدیه ای برام خریدی مهم اینه که پیش تو باشم مرد : خوشحالم با تو هستم ، شام چی...
-
شعر سنگ قبر حافظ
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 16:04
عکس از فرید (شیراز) مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات کز...
-
یک ترم یک دانشجو چگونه می گذرد؟
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 15:05
شروع ترم یک هفته بعد از شروع ترم دو هفته بعد از شروع ترم قبل از میان ترم در طول امتحان میان ترم بعد از امتحان میان ترم قبل از امتحان پایان ترم اطلاع از برنامه پایان ترم 7 روز قبل از پایان ترم 6 روز قبل از پایان ترم 5 روز قبل از پایان ترم 4 روز قبل از پایان ترم 2 روز قبل از پایان ترم 1 روز قبل از پایان ترم شب قبل از...
-
بابک (۵)
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 22:30
(۵) اونروز وقتی برگشتم خونه همه اش به اون فکر می کردم. نه٬ حسی که من بهش داشتم عشق نبود ! احترام بود٬ احترام به کارش٬ به عشقش٬ به بزرگیش ! واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بودم. ما از اول آشنایی مون به هم دروغ می گفتیم. اسم٬ سن٬ وضعیت خانواده و . . . اما بعد یکی دو ماه اون عاشق شد. همه چی رو گفت٬ همه ی حقیقت رو ! اون عاشق...
-
بغض کن اما نبار . . .
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 23:43
بغض کن اما نبار خشک شو اما نریز دل نبار از پا نیوفت سر بلندی کن عزیز کم نشو بی حوصله گم نشو بی ردپا رد شو از این حال بد دیر کن اما بیا . . . http://www.2shared.com/file/11644164/c769527d/7_online.html
-
بگو تا ...
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 23:17
توی انکار دلت موندی و خوندی دستمو دیگه انگار می دونیم نگفته حرفای همو یه طرف شک یه طرف حرفی که مونده تو غرور یکی مون پل نمی سازه٬ هردومون سنگ صبور چیه تو فاصله مون٬ که هم سکوته هم یه حرف می شه یک نشونی باشه رد پای روی برف مثه ترس از یه راهه که یه تکرار و می گه که ندیم دل به غریبه٬ حتی یک بار دیگه بگو تا من بنویسم این...
-
منابع ارشد - مطالعات ترجمه
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 00:37
منابع پیشنهادی برای آزمون کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه (دانشگاه علامه طباطبائی) Sub ject Source Author Recommended Chapters Other Information نظریه های ترجمه Introducing Translation Studies Jeremy Munday Chapter 1-4 London: Routledge, 2001. Offset by Yalda Qalam Translation: An Advanced Resource Book Basil Hatim and...
-
وقتی در عشق فریب میخوریم!
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 17:39
نگاهی به دلایل بروز پدیده فریب در ازدواج میگفتند 2 ترم بیشتر تا گرفتن مدرک فوق لیسانسش نمانده و در یکی از سازمانهای دولتی پست مهمیدارد. همه اعضای خانوادهاش در آمریکا اقامت دارند و او به تنهایی در خانه شخصی چندصدمتری بالای شهر تهران زندگی میکند . آن موقع من تازه سال دوم دانشگاه بودم. همه بچههای دانشگاه از او...
-
۶ ماه بعد (۴)
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 15:23
(۴) جلوی دانشگاه : فرنوش _ سلام چطوری ؟ بابک _ سلام ! فکر نمی کردم دیگه ببینمت ! فرنوش _ منم همین طور. فقط عذاب وجدان گرفته بودم خواستم بهت بگم چند جا پشت سرت حرف زدم. پیش نزدیکترین دوستای خودت. آخه خیلی از دستت ناراحت شده بودم. اگه دم دستم بودی یه بلایی سرت می آوردم ! بابک _ می فهمم حق داری. حالا به کیا گفتی ؟ چیا...
-
! BaLenTine's Day
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 09:48
کلمات و ترکیبات تازه : B = V
-
آن کس که . . .
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 09:39
آن کس که بداند و بداند که بداند باید برود غاز به کنجی بچراند آن کس که بداند و نداند که بداند بهتر که رود خویش به گوری بتپاند آن کس که نداند و بداند که نداند با پارتی و پولش خرک خویش براند آن کس که نداند و نداند که نداند بر پست ریاست ابدالدهر بماند
-
یه بار دیگه . . . (۳)
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 22:07
(۳) فرنوش _ الو ؟ بابک _ منم. فرنوش _ سلام ! بابک _ علیک سلام ! اونا چی بود رفتی به بچه ها گفتی ؟ هر غلطی که از 5 سالگی تا حالا کرده بودم و بهت گفتم، رفتی جار زدی. خوب بعد بهم می گفتی بابک چرا همه چیتو بهم نمی گی ! هر وقت به کسی از خودم گفتم گند زد به حال و روزم ! حالا فهمیدی چرا نباید می گفتم ؟! فرنوش _ یعنی ناراحت...
-
فرنوش (۲)
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 21:41
(۲) هر شب شده کارم گریه و تکرار مدام این سوال که چرا به اینجا کشید ؟ هر شب تا ۳-۲ ساعت قبل خواب فقط کارم همینه که SMSهاش رو دوباره برای خودم بخونم. تمام SMSها مربوط به اونه. تو این یه سال تمام فکر و ذکرم اون بود. هر شب خوابش رو می دیدم و جالب اینکه همشم تعبیر می شد ! بعد از اون شب کذائی یکی دو دفعه وقتی نزدیک بود از...
-
یک مکالمه ی کوتاه . . . (۱)
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 19:54
(۱) فرنوش _ سلام ! بابک _ سلام ! فرنوش _ چه عجب گوشیتو جواب دادی ! بابک _ حالا که جواب دادم ! فرنوش _ تو چته ؟ ۲ ماه غیبت زد گوشیتم جواب نمی دی٬ حالا که جواب دادی اینجوری می کنی. بابک _ چه جوری می کنم ؟ فرنوش _ سرد شدی. چی شده ؟ من کاری کردم ؟ مشکل چیه ؟ بابک _ تو کاری نکردی. فرنوش _ پس چیه ؟ تکلیف من چیه این وسط ؟...
-
TaBaLoD TaBaLoD, TaBaLoDeT moBaLaK :D
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 15:23
فرزان جون الهی ۱۲۰۰ ساله شی ۲۶ بهمن گرامی اوخ اوخ ۲۳ بهمن تولد یکی دیگه از بهترین دوستامه البته بهش تبریک گفتم ولی جا داره توی این پست که مربوط به تولده یه کیک هم تقدیم او کنیم امیدوارم بعد از اینکه من رو کفن کردی ۱۲۰۰ سال دیگه زندگی کنی در آخر٬ بهمن ماه همیشه صحنه ی رشادت بوده (اصلا ربطی نداشت همینطوری گفتم! )
-
و اینک birdo 5
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 19:08
اینم اثر هنری birdo 5 ایده از برادرم و ساخت از خودم قابل توجه دوستان این اثر می ره جشنواره ولی متاسفانه آقا مجید وقت ندارن شرکت کنن !
-
؟؟؟
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 17:48
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم . اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد . هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که...
-
اولین شانس
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 17:42
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود . کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری، من دخترم را به تو خواهم داد . مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگ ترین بود ، باز شد . باور کردنی نبود. بزرگ ترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود....
-
نصف بیسکویت
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 17:36
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد..... مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت،...
-
اگر شوهر آدم برنامه نویس باشد . . .
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 17:32
شوهر: سلام، من Log in کردم. زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟ شوهر: Bad command or File name. زن: ولی من صبح بهت تأکید کرده بودم شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel. زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟ شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time. زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من. شوهر: Sharing Violation,...
-
حالا چه کنیم !
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 16:13
خوب حالا که وبلاگ آماده شد موندم توش چی بنویسم