سه شنبه بازار
سه شنبه بازار

سه شنبه بازار

یک مکالمه ی کوتاه . . . (۱)

  

(۱) 

فرنوش _ سلام !

بابک _ سلام ! 

فرنوش _ چه عجب گوشیتو جواب دادی ! 

بابک _ حالا که جواب دادم ! 

فرنوش _ تو چته ؟ ۲ ماه غیبت زد گوشیتم جواب نمی دی٬ حالا که جواب دادی اینجوری می کنی. 

بابک _ چه جوری می کنم ؟ 

فرنوش _ سرد شدی. چی شده ؟ من کاری کردم ؟ مشکل چیه ؟ 

بابک _ تو کاری نکردی.  

فرنوش _ پس چیه ؟ تکلیف من چیه این وسط ؟  

بابک _ ... 

فرنوش _ چیه دیگه دوسم نداری ؟ 

بابک _ حرفو عوض کن. 

فرنوش _ بابک چی شده ؟ 

بابک _ می گم هیچی. 

فرنوش _ به خدا اگه خودت بگی برو می رم. 

بابک _ جدی ؟ 

فرنوش _ آره. 

بابک _ باشه. من بهت گفته بودم دوست معمولی باشیم . . . خودت قبول نکردی. من نمی تونم این جوری. 

فرنوش _ باشه پس می خوای تمومش کنی. فکر می کنم التماسم فایده نداشته باشه. 

بابک _ . . . 

فرنوش _ باشه هرچی تو بخوای. پس با من خدا حافظی کن. 

بابک _ دوستی خوبی بود. امیدوارم موفق باشی. 

فرنوش _ یعنی هیچ جوری نمی شه تمومش نکنیم ؟ 

بابک _ فرنوش ! 

فرنوش _ OK باشه. بای. 

بابک _ بای. 

 

. . . To Be Continued 

نظرات 3 + ارسال نظر
722 چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ

Ohh To BE continued am dare :(( baba bikhiyal tamom shod dige :)))

پوری جان شما سروته خوندی (: ((: این تازه اولیش بود ((=

RainMan سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

Yani momkene dar edame chi beshe aya???

در ادامه بخونید D:

Mr SeveN سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ

Doostiaye abgooshti \m/ fek mikardam mokalemeye 2 ta bache 16-17 salas vali alan mibinam in mozoo too hameye senna has

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد