سه شنبه بازار
سه شنبه بازار

سه شنبه بازار

Sea of Love

جالبه این فیلم همون سالی ساخته شده که من به دنیا اومدم   

 

اینم آهنگ معروفش از Phil Phillips  

 

Sea of Love 

 

 

Come with me
My love
To the sea
The sea of love

I want to tell you
how much
I love you

Do you remember
When we met
That's the day
I knew you were my pet

I want to tell you
how much
  I love you 

 

Come with me 

To the sea
Of love 

 

Do you remember  

When We met 

That's the day
I knew you were my pet 

 

I want to tell you
how much
  I love you 

 

Come with me 

To the sea
Of love 

 

 

Do you remember  

When We met 

That's the day
I knew you were my pet  

  

I want to tell you
how much
  I love you 

 

 

     

 

اینم از آخرین پست سال 1389 با عشق 

به امید عشق بیشتر برای سال آینده ... 

 

نقد و بررسی فیلم مضخرف Cube

 

(1997) Cube از دو سری دیگر آن به نظر بهتر میاد چون ایده جدیده و خیلی چیزا هم مبهمه و آخرش هم یکی به نظر می رسه که نجات پیدا می کنه. 

 

Cube 2 / Hypercube  از دو سری دیگر مضخرف تره که البته اولین بار توی تلویزیون ایران دیدم نمی دونم چرا کارشناسا فکر کرده بودن فیلم جالبیه. به نظر من که هم از نظر مفهومی و هم جذابیت پایین تر از اونای دیگه بود. 

 

Cube Zero  دو سری قبل مخصوصا سری اول رو واضح تر می کنه و توضیحات بیشتری برای مسائل ارائه می ده با اینکه از سری 2 بهتره ولی بازم مزه ی فیلم رو برد و بیشتر تاکیدش روی پاسخگویی به مسائل سری اوله.

 

حالا از نگاه دیگه ای به فیلم نگاه می کنیم. اگه هر اتاق رو صحنه ای از زندگی توی این دنیا در نظر بگیریم، سازنده ی اتاقها و کسانی که شبانه روز افراد رو مانیتور می کنن می شن خالق و دستیارانش که افرادی سادیسمی هستن که از شکنجه ی افراد لذت می برن و از اینکه می بینن یه عده آدم توی چند تا اتاق یه شکل با رنگهای متفاوت (به جز Hypercube) حبس هستن و همه ی اتاق ها تله داره ذوق می کنن.  

 

این زندگی پر از درد و رنجه و هر تصمیم و هر قدم می تونه کشنده باشه. یادت نمیاد چطور وارد این بازی شدی اما راه برگشتی نیست، راه نجاتی هم نیست ! 

 

یا توی یکی از اتاقا می میری یا آخرش بازم می میری ! 

 

فقط Cube Zero یه راه فرار برای افراد قائل بود که بازم جای امیدواریه. 

 

تو این اتاقا ذاتت خودشو نشون می ده. تنفر، رذالت و خودخواهی باعث می شه افراد رو بکشی تا خودت زنده بمونی. از اونا برای خودت دشمن فرضی می سازی و اقدام می کنی. اما بازم خودت تو دام اتاقا می افتی. 

 

در Cube Zero حافظه ها پاک می شد درست مثل الان که نمی دونی قبل از اینکه بیای اینجا کی بودی و کجا بودی و از این قضیه خیلی خوب علیه تو استفاده می شه. شاید بی گناهی اما اینجایی ! 

 

اشکالات این دیدگاه از نظر خودم: خدا سادیسم نداره چون بارها و بارها لطف و کمک و محبتش شامل همه ی ما شده بعضیا انکار می کنیم بعضیا یادمون می ره اما چیزی از حقیقت کم نمی شه. 

 

بلاهایی که سرمون میاد اتفاقی نیست و ما هم بی گناه نیستیم و اگه کمی فکر کنیم منشا تمام اون بلاها جلو چشممونه. 

 

اگه یه سری مسائل رو رعایت کنیم و به اصطلاح دنبال خطر نریم زندگی و مرگ راحت تری داریم (کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !) 

 

اما در کل تشبیه جالبی بود خیلی جاهاشو قبول دارم. در زندگی روزمره به همین سادگی دشمن تراشی می کنیم و جونمونو به خطر می ندازیم اما چون دامنه ی زمان وسیعتره به چشممون نمیاد.  

 

بخش نظرات آماده ی شرکت شما منتقدان عزیزه و فکر می کنم نقد زندگی تو این دنیا برای ما آدما خیلی جالب باشه چون یه نقطه ی مشترکه. 

ای جـــان