سه شنبه بازار
سه شنبه بازار

سه شنبه بازار

جواب نامه های من

 

جواب نامه های من مث هربار سکوته 

آره می فهممت شاید یکی باز روبروته 

 

دوباره حال من خوش نیست بدون من سفر کردی 

یه دنیا دور شدی اما هنوزم میشه برگردی 

 

می دونم باعث خندس واست این واژه های من 

می دونی علتش گریس نم این نامه های من 

 

شنیدم غرق امروزی که خونت گرم و آسودس 

شنیدی محو دیروزم که دنیا سرد و بیهودس 

 

نه می خوابم نه می خندم خرابم 

واسه خوابت یه کابوسم عذابم  

بازم تو بازم این نامه های بی جوابم 

نمی بینی جلو چشمات سرابم 

 

چشام از اشک لبریزه 

تو سرد و ساده می خندی  

 

رو این حال خراب من  

تو هم چشماتو می بندی 

 

نمی دونی که تو چشمام  

هنوزم عشق تو پیداس 

 

هنوزم سرد و مغروری 

هنوزم دست من تنهاست 

هنوزم دست من تنهاست 

 

نه می خوابم نه می خندم خرابم 

واسه خوابت یه کابوسم عذابم 

بازم تو بازم این نامه های بی جوابم 

نمی بینی جلو چشمات سرابم 

 

آهنگی از حامد حنیفی

آدمک

  

 آدمک-نقاب-عشق و نفرت 

یه مزرعه خیلی بزرگی بود پر از آدمک.پر از اتفاقات جور واجور.پر از برو بیا.آدمک هاش هر روز صبح که خورشید بالا میومد کارشون شروع میکردن تا غروب که دوباره هر کسی میرفت تو لاک خودش.کاری نداشتن که آفتابگردونا چقدر عاشقانه به خورشید نگاه میکنن و چشم ازش بر نمیدارن.

اصلا"براشون اهمیتی نداشت که گنجشک ها چقدر معصومانه و قشنگ بین ساقه ها یه لونه کوچولو میسازن و از دار دنیا همون یه لونه براشون بسه..به جز یه عده خیلی کمی از آدمک ها،بقیه شون بی احساس و سنگ دل بودن.

اون یه عده باقی مونده هم امروز دنبال این بودن که دل هم دیگرو به دست بیارن و فردا میرن که هم دیگرو تنها بذارن وپا بذارن رو دل همدیگه.امروز عشق میکارن و فردا نفرت درو میکنن.راحت بگم،دسته اول با دسته دوم توفیر چندانی نداشت.حتی به نظر من دسته اول بهتر بودن،با اینکه احساس سرشون نمیشد اما حداقل وعده و وعید سر خرمن آخر تابستون به هم نمیدادن.

ولی عیب مشترک هر دو دسته این بود که چپ و راست به هم دروغ میگفتن.یعنی اول صبح،هنوز بسم الله نگفته نقاب میزدن به صورت شون و دیگه بسم الله رو هم میپیچوندن.

یه روز از همین روزها که همه شون داشتن تو هم میلولیدن،یه گوشه از مزرعه همهمه ای به پا شد.یه هو همه ریختن به هم.آخه اونا از اینکه یکی دیگه بهشون اضافه میشد خیلی خوشحال میشدن.اما ما که میدونیم اونا نقاب زدن...

بله آدمک قصه ما متولد شده بود. 

 

تنهایی و خیانت 

 

همه شاد بودن،به همدیگه شیرینی میدادن اما خود آدمک فقط گریه میکرد.انگار میدونست که کجا اومده و خنده های این آدمک ها دروغه.انگارمیدونست که در تمام عمرش تنها روزی که بهش بها میدن همین یه روزه.

با اسم آدمک بزرگ شد و با اسم آدمک به مدرسه رفت و آدمک گونه.......

اما غافل بود از اینکه اگر میخواد با این همه آدمک رنگ و بارنگ زندگی کنه باید...

شایدم میدونست اما نمیخواست.چون میشد مثل اونا.تو مدرسه همه اذیتش میکردن و چون سرش به کار خودش بود همه تحقیرش میکردن.به ندرت با کسی رفیق میشد.آخه چوب اعتماد به اونا رو خورده بود.چون حرف حق میزد و زیر بار حرف زور نمیرفت همه طردش میکردن.

واسه همین مجبور شد با کسی رفیق بشه که هم جنس خودش نباشه.که باهاش درد دل کنه،با گریه هاش گریه و با خنده هاش خنده کنه.یکی که وقتی دستشو میگیره حس کنه هنوز این دنیا ارزش زندگی رو داره.یه نفر که مثل خودش باشه.

روزهای خوش آدمک شروع شده بود.دوستش از جون براش مایه میذاشت.درکش میکرد.همه جوره همدیگرو میفهمیدن.آدمک از همه چیز و همه کس به خاطر اون گذشت.آخه تو دنیای اونا یه همچین دوستی پیدا نمیشد.دنیا به کام آدمک بود.

یه روز داشت از سر کار بر میگشت و از توی تاکسی به دختر پسر سوار موتور نگاه میکرد وخوشحال بود که اونا خوشحالن از با هم بودن.اما وقتی که چهره ی اونا رو دید...واااااااااای که چه حالی بهش دست داد..دنیا دور سرش چرخید.کی باورش میشد کسی که واسه آدمک ما جون میداد حالا...آدمک داغون شد،خورد شد..همونی که ازش میترسید سرش اومد.اصلا"این روزها همش بوی خیانت به مشامش میخورد.دیگه به کی باید دل خوش میکرد؟؟به کی؟؟

ماه ها سپری شد و آدمک تو تنهایی محض زندگی کرد.بعد از چند سال آدمک دوباره خر شد.

اون غافل از این بود که اگر میخواد با این آدمک ها زندگی کنه باید... 

 

عشق یک طرفه و نامه و خواستگاری 

 

آخه یکی نیست بهش بگه خریٌت تا کِی؟قهراین همه بهش میگن بابا،آدم نباید از یه سوراخ دوبار نیش بخوره ولی انگار نه انگار،قهرالبته بگذریم از اون عده ای که بهش میگفتن آدم به عشق زنده است.فرشتهقلباما چه عشقی؟چه کشکی؟تو این دوره زمونه دیگه عشقی واسه کسی نمونده.ابراز علاقه دیگه یه چیز عادی و تکراری شده.افسوساما آدمک نه به اینا کاری داشت،نه به اونا.بیچاره پاک عقل از سرش پریده بود.هر باری که میرفت سر قرار امکان نداشت که دست خالی بره،حد اقل یه شاخه گل میخرید.همیشه زودتر از عشقش سر قرار بود.یکی نبود بهش بگه آخه واسه چی انقدر خودتو خار میکنی؟!یول بار اول بَسِت نبود؟تعجبنا گفته نمونه اونم هوای آدمک ما رو داشت اما هیچ وقت ابراز علاقه نمیکرد.

آدمکِ دل نازکِ ما هم به محض خداحافظی چنان بغضی گلوش رو میگرفت که اگه عینک نداشت عالم و آدم اشک رو تو چشاش میدیدن.از اونجا تا خونه به خودش فحش میدادکه چرا اصلا"نگاهش به اون افتاد که حالا نتونه ازش دل بکنه.نه،نه،اون از عشقش خسته و سیر نشده بود.فقط حس میکرد که این عشقش هم مثه قبلی یک طرفه است.این عشق یک طرفه روز ها و ماه ها ادامه داشت تا اینکه طرف،یه نامه داد به آدمک و گفت رفتی خونه بازش کن.توش نوشته بود که دوسش داره اما به خاطر حفظ حریم بین شون نمیتونه مثه اون ابراز عشق بکنه.آدمک اینو که خوند از شادی داشت میمردبغل.سریع زنگ زد به پدرش و گفت که برای خواستگاری آماده بشن.طفلک انقدر خوشحال شد که دیگه ادامه نامه که اصل قضیه بود رو نخوند...شیطانشیطان

اونا رفتن خواستگاری و آدمک ما هم بدون چک و چونه 14 تا سکه رو قبول کرد و...بادا بادا مبارک بادا...هوراهوراهورا

آدمک غافل نبود از اینکه اگه میخواد با این آدمک ها زندگی کنه باید نقاب بزنه اما اعتقاد داشت هنوز هستند آدمک هایی که نقاب ندارن و عاشق عشق هستن...چشمک

پ ن:ادامه اون نامه چیز خاصی نداشت.محض هیجان بود که بگم میشد دوباره داستان عوض بشه اما خوبه که همه قصه های عاشقانه خوب تموم بشه...نیشخند 

 

منبع 

عشق یکطرفه و نحوه روبرویی با آن!

 

برخی افراد در مقابل  موج  محبت و عشق  دیگری  عقب  نشینی  می کنند و  دچار  ترس می شوند. محبت دیگری آن ها را می ترساند و فراری می دهد. این افراد  معمولا  وقتی ...

وقتی عشق یکسویه است !
برخی افراد در مقابل  موج  محبت و عشق  دیگری  عقب  نشینی  می کنند و  دچار  ترس می شوند. محبت دیگری آن ها را می ترساند و فراری می دهد. این افراد  معمولا  وقتی متوجه عشق دیگری می شوند  از  او  دوری  می کنند و  به  صورت غیر کلامی به  او پیام می دهند که « نزدیک نشو من تو را دوست ندارم » عشق، آن ها را به  یاد خطر  می اندازد خطری  که باید از آن اجتناب کرد، خطراتی از قبیل سوء استفاده، طرد، بی اعتمادی و آسیب. بسیاری از ما در کودکی کسی را دوست داشته ایم که بعدها به ما آسیب زده یا از ما سوء استفاده کرده است. اینگونه خاطرات به هراس از صمیمت می انجامد. یکی از راه حل های اصلی برای رفع این ترس ها روان درمانی است.
برخی دیگر محبت و عشق را می پذیرند . آن ها از اینکه معشوق و مورد عشق واقع شده اند خوشحال اند، بدون آن که نسبت به فرد عاشق احساس خاصی داشته باشند. گویا به این طریق صرفاً نیاز  آن ها به دوست داشته  شدن ارضا می شود. این افراد معمولاً وقتی متوجه  عشق دیگری می شوند به  او  اجازه  می دهند که نزدیک شود تا بیشتر و بیشتر عشق او را  ببینند و به خودشان و دیگران ثابت کنند که دوست داشتنی هستند.
پیام غیرکلامی آن ها این هست :
« نزدیک شو و مرا دوست بدار، اما از من نخواه که با تو ازدواج کنم ». در  مقابل  فرد عاشق پیام « نزدیک شو  و مرا دوست بدار»  را حمل بر تمایل فرد به ازدواج و برقراری رابطه صمیمانه می کند. به  همین  دلیل پس  از مدتی  پای پیش  می گذارد و بحث ازدواج را پیش می کشد و کاملاً امیدوار است و تصور می کند هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد اما در برابر خواستگاری صریح عاشق ، قسمت  دوم پیام  معشوق  تازه به گوش می رسد که « بنا نشد سراغ این صحبت ها بروی. تو فقط مرا دوست  داری  و  این  هم مشکلی  نیست اما من با تو ازدواج نمی کنم ». اینجاست که عاشق گیج می شود و نمی تواند  این دو پیام را از هم تفکیک کند. پیام « نزدیک شو » برای عاشق به این معنا است که « من هم تو را دوست دارم » و پیام « از من نخواه که با تو ازدواج کنم » کاملا با آن متناقض است. معمولاً افراد  در این  مان  احساس  می کنند بازیچه  قرار  گرفته اند و از آنان سوء استفاده شده است. برخی از افراد پیام « از من نخواه که با  تو ازدواج کنم »  را حمل  بر شرایط  روانی فعلی فرد می دانند و با خود می گویند « اگر صبر کنم ز قوره حلوا سازم ».
آن ها  بر این اعتقادند  که او فعلاً این نظر را دارد  اما بعداً نظرش تغییر خواهد کرد  چرا  که مرا دوست دارد. شاهد این مدعا هم پیام های غیر کلامی « نزدیک شو» است.

پس از  این  معمولاً رابطه دوستانه طولانی مدتی برقرار می شود که در آن یک طرف به فکر ازدواج است و دیگری به ازدواج فکر نمی کند و اگر هم با درخواست ازدواج روبرو شود با صراحت و اطمینان می گوید که « من گفته بودم که با تو ازدواج نخواهم کرد ». رابطه دوستانه طولانی مدت و بی سرانجام تا حدودی حاصل چنین ارتباطی است.

برخی  دیگر  در برابر ابراز  غیر کلامی عواطف  عاشقانه بی تفاوتی نشان می دهند، خود را به نادیدن  می زنند  گویا  که  هیچ  اتفاقی نیفتاده  است. این  افراد  نمی خواهند  خود  را درگیر  چنین فضاهایی  بکنند. چنین  افرادی  واکنش های  غیر کلامی را نادیده  می گیرند، ابرازهای غیرکلامی را انکار می کنند و  بی تفاوت از کنار آن  می گذرند. آنان معمولاً در پس این بی تفاوتی رابطه را تنظیم می کنند. در صورتی که  فرد  عاشق بخواهد  نزدیک شود به او پیام « دور باش» می دهند و هرگاه که دور می شود به او  پیام  می دهند که :« حالا  ناراحت  نشو  می توانی کمی به من نزدیک شوی ! »  این افراد معمولاً عاشق را سردرگم می کنند. در این مورد عاشق با تردید بسیار مواجه می شود، نمی داند که پیام صریح فرد چیست ؟!  وقتی  می خواهد  برود به یاد پیام های « نزدیک شو »  می افتد و  زمانی  که می خواهد نزدیک شود و  خواستگاری  کند  به یاد  پیام های  « دور باش »  می افتد. بهترین راه حل برای مواجهه با چنین افرادی بیان کلامی عواطف و درخواست پاسخ صریح از آن هاست.

عشق یکسویه و نحوه ی مواجهه با آن

 بر اساس تئوری  روابط اصلی وقتی فردی عاشق ماست ما برای او یادآور تصویر یکی از افراد اصلی زندگی او  هستیم و  او به این دلیل به ما عشق می ورزد که « کودک درون » او در آن ارتباط به نحوی ناکام شده است و  اکنون  می خواهد  که مشابه آن رابطه را با ما که یادآور آن فرد اصلی هستیم شروع کند تا شاید این بار  مشکلات  و  مسائل  قبلی  تکرار  نشود. کودکانی که در ارتباطات خود با پدر، مادر، برادر و خواهر احساس باخت  کرده اند  معتقدند در این رابطه چیزی کم بوده است. از این رو کودک درون سعی می کند دوباره بازی کند تا شاید این بار در آن کمبودی نباشد و اگر باز هم نقصی احساس کرد دوباره بازی را تکرار می کند تا آنجا که بپذیرد رابطه به تعادل رسیده است. آن زمان است که کودک درون احساس پیروزی می کند و بازی تمام می شود.

وقتی کسی عاشق ماست باعشق خودبه ما این پیام را می دهدکه «من تو را سال هاست میشناسم، تو  یادآور  یکی  از افراد  اصلی در دوران  کودکی من هستی. امیدوارم  در  رابطه با تو که یادآور او هستی مشکلات قبلی تکرار نشود و من به تعادل روانی برسم.»

زمانی که هیچ حس خاصی نسبت به کسی که عاشق شماست ندارید به او پیام می دهید که« من تو را نمی شناسم، تو  یادآور هیچ یک از افراد اصلی در کودکی من نیستی، من نیازی به تو ندارم پس لطفا تعادل روانی مرا بر هم نزن» . وقتی  کسی را  که عاشق ماست طرد می کنیم ، یعنی از همان ابتدا به او  گفته ایم که « تو درست فکر کردی من همانند آن فرد هستم، طرد کننده. پس تلاش کن تا بازی را ببری !» و او هم تلاش خواهد کرد و بازی ادامه خواهد یافت. اما اگر او را به طور کامل بپذیریم یعنی به او این پیام را داده ایم که« چه فرد بدی بوده است اما من مثل او نخواهم بود ، تو خواهی دید که من چقدر با او متفاوتم و چقدر از او بهترم پس بیا و پذیرش مرا دریاب و آن را احساس کن و آرام بگیر» .

اگر  نسبت  به  او  احساس  خاصی نداشته باشیم  نمی توانیم  عواطف راستینی را بروز بدهیم بنابراین دروغین بودن پذیرش ما آشکار خواهد شد و آن فرد این بار با زخم های کهنه قدیمی بازی را خواهد باخت حتی اگر هم با او ازدواج کرده باشیم.

اما اگر طرد  نکنیم و به دروغ هم نپذیریم و تلاش کنیم که توضیح دهیم به نظر می رسد بازی چندان ادامه نخواهد  یافت و  در  آخر  نیز  احساس باخت وجود نخواهد داشت. همانند زمانی که کودکی اصرار به بازی دارد اما شما برای او توضیح می دهید که نمی توانید بازی کنید و بازی هم نمی کنید. درست است که او ناکام می شود اما ناکامی او از این خواهد بودکه چرابازی شروع نشد وبرای بازی بدنبال فرد دیگری خواهد رفت .

« بازی نکردن » بهتر  از  این  است  که به دروغ بازی  کنید اما بازی نکردن هم آدابی دارد. بازی نکردن باید بدون توهین، بدون  طرد و بدون  ایجاد احساس بد باشد. انسان ها را محترم  بداریم، چه  وارد  زندگی ما بشوند و  چه نشوند. آن ها  را به گونه ای پس نزنیم که احساس بی احترامی، حقارت و خواری در آن ها ایجاد کنیم. البته اگر کسی چنین کند، توهین و تحقیر و طرد او بی تردیدبه دلیل مشکلات روانی او خواهد بود. زمانی  که  دیگری  را طرد می کنیم این پیام را می دهیم که « از من دور شوید ای همه آن هایی که ارزش مرا ندانستید و سال ها پیش مرا از خود  دور کردید.»

رابطه  با  دیگران  همیشه  راهی برای خودشناسی است،  در  برقراری  رابطه  با انسان هاست  که می توانیم در آیینه دیگران خود  را و  زندگی خود  را  ببینیم. وقتی  از  کسی بدم می آید می توانم در آیینه او دلیل این احساس را جستجو کنم مثلاً کجا مرا آزار داده است؟ این ویژگی قبلاً در چه کسی بوده است که من از آن  بدم  می آید ؟ در  گذشته این ویژگی یا مشابه این فرد را کجا دیده ام و چه بر من گذشته است که از این ویژگی متنفرم؟
همانگونه که به نقش عواطف مثبت خود توجه می کنید به طرد و نفرت خودنیز توجه کنید وبکوشید ریشه های آن را بیابید. طرد و نفرت را وسیله ای کنید برای خودشناسی. جدول  زیر  به شما کمک می کند تا  در این موارد به گونه ای عمل کنید که هم به دیگری و هم به خودتان آسیب کمتری برسد.

 انجام بدهید

 انجام ندهید

او را درک کنید.

 با او ازدواج نکنید.

 محترمانه برخورد کنید.

  با او رابطه جنسی برقرار نکنید.

دوستانه رفتار کنید.

 او را طرد نکنید.

علت رد درخواست او را برایش توضیح دهید.

به او توهین نکنید.

روشن و آشکار صحبت کنید و از بیان کلمات دو پهلو خودداری کنید.

از عواطف او سوء استفاده نکنید.

به او اجازه دهید که با شما صحبت کند اما این اجازه نباید به گونه ای باشد که فرد تصور کند می تواند نظر شما را تغییر دهد.

راز او را به دیگران نگویید.

سعی کنید خود را بشناسید.

 او را آزار ندهید.

این رابطه را از سایر روابط کاری و... جدا کنید.

با رفتار غیرکلامی به او پیام های متناقض ندهید

به رفتارهای غیرکلامی طرد کننده خود توجه کنید.

اجازه ندهید شما را آزار دهد

در صورتی که پیام های شما را به طور متناقض درک کرد (پذیرش-طرد) برای او توضیح دهید که پذیرش شما به چه معناست و طرد شما به چه معناست.

 


اما در  صورتی که  عاشق  فردی آزار دهنده بود و با رفتارها و عواطف خود شما را آزار می داد و وارد حریم خصوصی شما می شد باید مراقب خود باشید .

در این صورت مطابق موارد زیر عمل کنید :

1-    به او بگویید که رفتار او برای شما آزار دهنده است.

2-    از او فاصله بگیرید.

3-    از قدرت عاطفی خودتان برای ارجاع او به روان درمانگر یا مشاور استفاده کنید.

4-    با قاطعیت به او بگویید که از شما فاصله بگیرد.

5-    در صورتی که به رفتارهای خود ادامه داد از راه های قانونی برای رفع مزاحت او استفاده کنید.

 
 

ده قانون زندگی

قانون اول: 

یا موفق می شوید یا نمی شوید  

 

قانون دوم: 

شما سرنوشت خود را رقم می زنید 

 

قانون سوم: 

هرکس از کارش سود می برد 

 

قانون چهارم: 

به جای افکار به واقعیتها توجه کنید 

 

قانون پنجم: 

زندگی به عمل پاداش می دهد 

 

قانون ششم: 

حقیقتی در کار نیست، علم استنباط شماست 

 

قانون هفتم: 

مسائل زندگی حل شدنی است 

 

قانون هشتم: 

ما به دیگران می آموزیم که چگونه با ما رفتار کنند 

 

قانون نهم: 

بخشیدن نشانه ی قدرت است 

 

قانون دهم: 

تا ندانید چه می خواهید به هدف نمی رسید 

 

ABBA-S.O.S

 

 

 

Where are those happy days, they seem so hard to find
I tried to reach for you but you have closed your mind
Whatever happened to our love
I wish I understood
It used to be so nice, it used to be so good

So when you're near me, darling can't you hear me
SOS
The love you gave me, nothing else can save me
SOS
When you're gone
How can I even try to go on
When you're gone
Though I try how can I carry on

You seem so far away though you are standing near
You made me feel alive, but something died I fear
I really tried to make it out
I wish I understood
What happened to our love, it used to be so good

So when you're near me, darling can't you hear me
SOS
The love you gave me, nothing else can save me
SOS
When you're gone
How can I even try to go on
When you're gone
Though I try how can I carry on

So when you're near me, darling can't you hear me
SOS
And the love you gave me, nothing else can save me
SOS
When you're gone
How can I even try to go on
When you're gone
Though I try how can I carry on
When you're gone
How can I even try to go on
When you're gone 

Though I try how can I carry on 
 

ABBA-S.O.S 

توجه توجه ! ! !

  

قابل توجه پیشی های دم بخت: وقتی یه پیشو میاد خواستگاریتون به گوش راستش دقت کنید! 

و قابل توجه پیشوهای جوان: وقتی می خواین خواستگاری برید به گوش چپ پیشی مورد نظر دقت کنید! 

 

شهرداری مشهد 300 گربه را عقیم کرد  

 

 

P. S. :

بعد از عملیات عقیم‌سازی، از گوش سمت راست حیوان نر و از گوش سمت چپ حیوان ماده، تکه‌ای بریده می‌شود تا شناسه حیوان عقیم شده باشد.

نتیجه ی درس خوندن زیاد

ار وقتی یادمه منو فرزان سر کلاس فقط درس می خوندیم !  

 

 

 

 

 

 

 

 

و این روند پس از جدا کردن کلاسامون در فرزان تشدید یافت و او همچنان درس می خواند حتی بیش از پیش ! 

 

 

 

 

 

و در پایان اون کفشا که توی عکس آخری پامه مال اونور آبه فقط خواستم جیزک بدم