... بعدش کل این روز باور نکردنی به یه شکل جادوئی تبدیل به یک خاطره می شه.
مثل اینکه رفتی ساحل، می خوای بری تو آب، آب سرده، دو دلی که بری یا نری و یه دختر کنار تو وایساده، اونم دو دله ولی به تو نگاه می کنه و تو می دونی کافیه اسمشو بپرسی تا بعدش همراه اون ساحلو ترک کنی، زندگیتو همه چیتو فراموش کنی و با اون دختر بری و بعد از اون روز اونو به یاد میاری، شایدم هر روز یا هر هفته، همینطور یادت میاد، چون اون خاطره ی یه زندگی دیگس که الآن نداریش!
امروز برای من ... امروز برای من اون حکمو داره.
گوین بنک (Ben Affleck)
زندگی دیگه که با انتخاب عوضش کردیم، اما هرجا که اراده کنیم می تونیم دوباره عوضش کنیم، درستش کنیم یا بزنیم داغونش کنیم.
همیشه آرزو داریم برگردیم به عقب و از نو درست انتخاب کنیم اما چند بار آرزو کردیم انتخاب های غلطمون رو جبران کنیم؟
برام جالب بود، خیلی جالب ...
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
17 دی 1986 کادوی تولدم بود، اما نموند.
18 دی 1991 کادوی تولدم بود، بازم نموند.
و این است تکرار کادوهای تولد من با پیمان دوستی ...
- هنوز اینجایی؟
+ من همیشه اینجام.
- چرا؟
+ نمی دونم. شاید باید باشم.
- خسته نمی شی؟
+ از چی؟
- از رفتن و اومدن این همه آدم.
+ نه. ولی این بار خسته ام. پیشم بمون ...
- ...
* مکالمه ی فرضی
اطرافم هرچه هست تیرگی و تاریکی و دود و بوی تعفن است. در مکانی زندگی می کنم که همه جا نزدیک به هم و شبیه به هم است. در آن سو جنگ و ویرانی، سوریه، ترکیه، ایران، مردم مستقیم نمی میرند، خطر مستقیمی آنها را تهدید نمی کند، هر چه هست ترس و وحشت و نا امنی است، برای پیدا کردن مکانی موقت و امن تر برای خواب همه ی کوچه را می گردیم. هرچه شب نزدیک تر است ترس و اضطراب هم بیشتر می شود.
ساختمان های بزرگ تبدیل به پناهگاه آوارگان شده، وارد ساختمانی می شوم که در گذشته بیمارستان شهر بود اما اکنون به خرابه های شهری می ماند که ویرانی آن را فراگرفته، شب شد، در این ساختمان حس در خانه بودن بیشتر به انسان دست می دهد اما باز هم دیدن آوارگان که هر گوشه کز کرده اند قلبم را به درد می آورد.
یک جای خالی پیدا کردم کز کردم یه گوشه تا چند ساعتی گذشت، اما خوابم نمی برد.
از جایم بلند می شوم و در راهروها بین آوارگان گام بر می دارم. مردی که در گوشه ای خودش را جمع کرده بود با دیدن خالی شدن جای من که بهتر از جای خودش بود به سرعت برق جابه جا شد.
راهروها تاریک و انباشته از مردم به خواب رفته بود و بوی ویرانی و نم از در و دیوار می بارید. در این میان نور مطبوعی توجه مرا به خود جلب می کند.
انتهای راهرو 3 پنجره ی بزرگ قرار داشت که با پرده های کهنه و کنفی و کثیف پوشانده شده بود. نسیم سحرگاهی پرده ها را تکان می دهد و نور مطبوع پشت آن کمی به درون می تابد.
پرده ها را می کشم ...
با صحنه ای غیر منتظره مواجه شدم ...
خورشید بر خرابه های شهر در حال طلوع بود و در سکوت صبح هرچه در زمین دود و کثیفی و ویرانی دیده می شد، در آسمان زیبایی و تراوت و شادابی طلوع می کرد!
در جای خود میخ کوب می شوم و از دیدن این صحنه لذت می برم و خدا را شکر می کنم که در این شرایط سخت هنوز هم می توان از این هدیه ی زیبا لذت برد.
در خلسه فرو رفته ام و سرشار از لذت ام و به بیداری منتقل می شوم و هم زمان جمله ای می شنوم که صدایی آشنا آن را بیان می کند و سرشار از عشق و امید و دودلی است ...
حسش خیلی خوبه، اصلا توپه ...
ولی ...
خدا کنه تکرار مکررات نشه
از بس ناکام موندیم دیگه تو اوج لذت ترس از بعدش خفمون می کنه
خدا به خیر بگذرونه
موسیقی متن E.T.
فقط می دونم خیلی تغییر کردم!
شاید واسه سبک زندگی که در آینده خواهم داشت لازم بود که این همه تغییر می کردم.
فقط همینو می دونم که این مریمی نبود که دلم می خواست.
خدا خودش به خیر بگذرونه
دنیا هم اونجوری نبود که دلم می خواست.
از پافشاری روی دیدگاه های گذشته خسته شدم.
هیشی اونجوری پیش نمی ره که دلم می خواست.
دیگه خودمو می سپارم به امواج.
به درک هرچی می خواد بشه.
دیگه خسته شدم.
سکان دست خودت باشه خدا جون دستت درد نکنه
هر دختر جوونی حداقل یه بار در طول عمرش سر دو راهی برای انتخاب عشق قرار می گیره.
اکثر اوقات هم اینطوری می شه که یه انتخاب آدمی فوق العاده با استعداد با آینده ای درخشان و کلی امکانات و مزایا (از جمله زندگی در خارج) باشه که تنها مشکل اینه که دلت باهاش نیست و انتخاب دیگه کسی که دلت باهاشه و اصلا برات مهم نیست که چه موقعیتی داره اما تنها مشکل اینه که از اون مطمئن نیستی.
خوب خانومی که من باشم 100% به احساسم خیانت نمی کنم و می دونم که انتخاب من دومیه، اما از اون روزی می ترسم که باز بهم بگه جدی گرفتی و این حرفا ...
البته هرکی مسئول انتخاب خودشه اگر انتخاب من اون باشه و انتخاب اون من نباشم تقصیری متوجه اون نیست.
این منم که با انتخابم به دست میارم یا از دست می دم.
فقط یه چیز رو خوب می دونم و اونم اینه که اگه دومی رو انتخاب کنم و به دستش نیارم واسه از دست دادنش حسرت می خورم اما برای انتخاب نکردن اولی پشیمون نمی شم!
پی اس: اشتباه نشه. دومیه هم موقعیتش عالیه!
دوستان ما امشب تصمیم گرفتیم مرتاض بشیم
هر چی فکر کردم نتونستم قضیه رو هضم کنم.
دلم صومعه می خواد.
یه غار توی جنگلای هندوستان بین انواع حیوانات
دیگه به هیشی اعتقاد ندارم.
دیگه انتظار هیشی رو نمی کشم.
دیگه از هیشکی انتظار ندارم.
دیگه دلم نمی خواد فردا از خواب بیدار شم.
خدایا هر جور خودت راحتی راحتم کن.
18/10/91
آقا ما دیشب فهمیدیم چرا عشقمون محلمون نمی ذاره!
رفتم طی یک عملیات انتحاری چند تا عکس به دست آوردم که خودش گویای همه چی بود!
فکر کن تولدته هنوز مزه ی کیک زیر زبونته بعد این عکسا رو ببینی!
خودم خیلی مَردم!
فقط موندم اگه حوصلش از اون سر رفت و اومد پیش من چجوری بزنمش که دیه ندم!
ما امسال تصمیم گرفتیم تولدمونو یه روز زودتر به همه ی دنیا اعلام کنیم و به اطلاع برسونیم که خودمون از همه خوشحال تریم.
پیشاپیش از دوستانی که تبریک خواهند گفت کمال تشکر را داریم و آرزو مندیم 1400 سال عمر کنند.
سیاست، قلم، کاغذ، روح، خدا، رابطه، نیکی، دروغ، جسم، زلال، درس، موسیقی، خاطره، کتاب، بلاگ، فیلم، قهوه، روزنامه، مرور، آوا، نجوا، خط، فرجام، شعر، انسان، چت، کیف، عشق، خاطره، تاریکی، صدا، سکوت، موج، ارقام، اهداف، کار، خواب، زندگی، دریا، خاطره، وحشت، حس، بازی، تیوپ، مو، گربه، کلید، خون، آرامش، سطر، کودکی، آب، گام، فاصله، سرنوشت، انتظار، مهلت، خاک، خاطره، اشتباه، اشتباه، اشتباه ...
موسیقی متن: The Fountain
بعضی وقتها آدم یه کاری می کنه بعدا می فهمه که اشتباه کرده، اون موقع می سوزه! تا ته ...
یه وقتهایی اما یه کاری می کنه که می دونه اشتباهه ولی تو شرایطی این کار رو انجام می ده که یا قدرت تصمیم گیریش پایینه یا فکر می کنه بهترین کاره
حالا اگه به واسطه ی اشتباهمون یکی دیگه درگیر بشه و آسیب ببینه اون موقع آدم دیوونه می شه
پی نوشت: فیلم منتخب The Lake House
امروز 26 دسامبر 2012 است و قرار بود 5 روز پیش دنیا تموم شه اما نشد!
از صبح برف شدیدی میومد الآنو دیگه خبر ندارم
مدارس مشهد در شیفت صبح برگزار شد اما در شیفت عصر تعطیل! من موندم این تصمیم گیری بر مبنای پیش بینی نوستراداموس انجام شد که اینقدر دقیق بود یا نه نابغه ها!
دو سانت برف اومده اینترنت از دیشب 1000 بار قطع شده!
این شبکه های تلویزیون هم از وقتی دیجیتال شده دهن ما رو سرویس کرده حالا فکر کنین برف هم بیاد. خدا رو شکر برق قطع نشد (نکات مثبت رو هم باید دید).
خلاصه از اوضاع مملکت که بگذریم اوضاع خودمان خیلی وخیم است طبق معمول!
تصمیم های مهم یک نفره گرفتم که به اجرا گذاشتنش مستلزم ما تحتی قوی می باشد که به حول و قوه ی الهی موفق خواهیم شد.
بعد از یک سری سلسله اتفاقات خانمان بر اندازی که برایم افتاد، هدف خدا را از خلقت دو پای عضلانی برای خودم درک کردم.
دقیقا منظورش این بود که روی پاهای خودت بایست. به تنهایی!
خدایا خودت یه قوتی بده راهی که برام در نظر گرفتی رو در پیش بگیرم
آقا نگید، عزیزم نگو، خواهرم نگو، دلبندم نگو، دِ حداقل اگه می گی به یه با شعور بگو!
نذار لهت کنه! به اونی بگو که آدمه
اصلا از من می شنوی کلا به هیشکی نگو
خودتو عشقه
باید بتونیم با چیزایی که از دست می دیم کنار بیایم
تا حالا توی خانواده مرگ رو تجربه نکرده بودم
مرگ چیز عجیبیه
مثل غربت
تو غربت که باشی دلت حتی برای دیدن دشمنت توی وطن تنگ می شه
این خاصیت توی مرگ هزار برابر می شه
از امروز به بعد دیگه از دست دادن های این دنیا مثل قبل اذیتم نمی کنه
چون بدترشو تجربه کردم
امشب تا صبح نخوابیدم. برگشتم یه نگاه به چند ماه گذشته انداختم، به تمام مسیر اشتباهی که طی کرده بودم دوباره با دقت نگاه کردم. یه دفعه برگشتم به دیشب و یه نگاه به موقعیت کنونیم انداختم. به شیرینی نتیجه ی اشتباهاتم لبخند زدم و احساس کردم تمام اون اشتباهات مقدمه ای برای درست انجام دادن کاری بود که انجامش دادم.
اگه اون همه اشتباه رو مرتکب نمی شدم هیچوقت مجبور نمی شدم برای رفع سوء تفاهم ها راستش رو بهش بگم!
اصلا واسه پنهون کردن همین حقیقت این همه اشتباه رو پشت هم انجام دادم!
دریافت دفترچه راهنمای ثبت نام و شرکت در آزمون ورودی دوره دکتری(Ph.D)سال1392
آن یار کز او خانه ما جای پری بود | سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود | |
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش | بیچاره ندانست که یارش سفری بود | |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد | تا بود فلک شیوه او پرده دری بود | |
منظور خردمند من آن ماه که او را | با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود | |
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد | آری چه کنم دولت دور قمری بود | |
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را | در مملکت حسن سر تاجوری بود | |
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت | باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود | |
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین | افسوس که آن گنج روان رهگذری بود | |
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را | با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود | |
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ | از یمن دعای شب و ورد سحری بود |
واقعا چرا خدا این کار رو می کنه. امروز واقعا اشکم در اومد
یک کمی از چرت و پرت نوشتن فاصله بگیریم و بریم سراغ آکادمیا
/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\