سه شنبه بازار
سه شنبه بازار

سه شنبه بازار

شازده

خسته تر از صدای من

گریه ی بی صدای تو

حیف که مانده پیش من

خاطره ات به جای تو

رفتی و آشنای تو 

بی تو غریب ماند و بس

قلب شکسته اش ولی

پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن

اسم مرا صدا بزن

قلب مرا ستاره کن

دل به ستاره ها بزن

تکیه به شانه ام بده

دل به ترانه ام بده

راوی آوارگیم

راه به خانه ام بده

خسته تر از صدای من

گریه ی بی صدای تو

حیف که مانده پیش من

خاطره ات به جای تو

یکسره فتح می شوم 

با تو اگر خطر کنم

سایه ی عشق می شوم

با تو اگر سفر کنم

شب شکن صد آینه

با شب من چه می کنی

این همه نور داری و

صحبت سایه می کنی

وقت غروب آرزو

بهت مرا نظاره کن

با تو طلوع می کنم

ولوله ای دوباره کن 

با تو چه فرق می کند

زنده و مرده بودنم

کاش خجل نباشم از 

زخم نخورده بودنم

خسته تر از صدای من

گریه ی بی صدای تو 

حیف که مانده پیش من

خاطره ات به جای تو 

رفتی و آشنای تو 

بی تو غریب ماند و بس

قلب شکسته اش ولی

پاک و نجیب ماند و بس


لینک دانلود 


آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم


آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم


ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم


آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان


تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم


آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم


آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم


گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن


گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم


اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم


اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم


آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند


پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم


گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود


تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم


آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد


و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم


در هوس خیال او همچو خیال گشته ام


وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم


این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من


گفت بخور نمی خوری پیش کسی دگر برم


دیوان شمس (غزلیات)


-----------------------------------------------------------------------------------------------


داشتم با دوستم درباره ی حافظ حرف می زدم. گفت اینطور که تو بهش پیله شدی آخرش یه شعر واسه خودت می گه. گفتم اتفاقا گفته. در کمال تعجب همون لحظه این اس ام اس برام اومد:


حافظ ز چشمان قشنگ تو غزل ساخت


هر کس که تو را دید به چشمان تو دل باخت


نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت


دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت



Yesterday


Yesterday
All my troubles seemed so far away
Now it looks as though they're here to stay
Oh, I believe in yesterday

Suddenly
I'm not half the man I used to be
There's a shadow hanging over me
Oh, yesterday came suddenly

Why she
Had to go I don't know, she wouldn't say
I said
Something wrong, now I long for yesterday

Yesterday
Love was such an easy game to play
Now I need a place to hide away
Oh, I believe in yesterday

Why she
Had to go I don't know, she wouldn't say
I said
Something wrong, now I long for yesterday

Yesterday
Love was such an easy game to play
Now I need a place to hide away
Oh, I believe in yesterday

Mm-mm-mm-mm-mm-mm-mm


Download The Beatles


Download The Swingle Singer


التیام


بالاخره قلب شکسته و شکست عشقی خورده ی ما هم التیام یافت.


چطوری؟


حالا عرض می کنم خدمتتون.


با شنیدن صدای یک عدد انسان کچل 


قرار بود دوشنبه مجید بیاد مرخصی که یکشنبه با گوشی مامان زنگید!


اینقدر ذوق زده شدم که خداییش گفتم گور بابای عشق و عاشقی، هیشکی خونواده ی آدم نمی شه.


آسمونو به زمین دوختم تا یه روز زودتر یعنی سه شنبه برم خونه. الآنم حالم خیلی خوبه.


دلم واسه مشهد تنگ نشده فقط دلم هوای بچمو (مجید) کرده بود که شکر خدا دیدمش 


خلاصه از ما می شنوین خونواده رو دو دستی بچسبین که فقط همین براتون می مونه.


وای همه چی آرومه من چقدر خوشبختم 


خلاصه دیگه منو دچار شکست عشقی نکنین که این دفعه اسمارو عوض نمی کنما 


می نویسم مریم و ... حالا خود دانید 


دلم واسه حافظ داره پر می کشه. شنبه قبل رفتن یه سر می رم دانشگاه قبلیمون استاد جونیامو ببینم  بعدم که اومدم شیراز می رم پیش حافظ جونم 


اصلا به این نتیجه رسیدم که دوستانی که به قول دکتر رحیمیان در اتاق هستند (در قید حیات نیستند) خطرشون کمتره و اگه خواستید عاشق بشید اگه شیرازین از بین اشخاصی که مقبره دارند یکی رو انتخاب کنید و هر روز برید پیشش. البته حافظ جونو من برداشتم برید سراغ یکی دیگه من رو عشقم تعصب دارم 


-------------------------------------------------------------------------------------------

(ویرایش پنجشنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:55 ظهر)


آخه کیو دیدین که دانشگاه روزانه تهران موسیقی جهانی قبول شه و به خاطر اینکه می خواد سربازیشو تموم کنه نره؟!


آفرین به این اراده، من به پسری که بزرگ کردم افتخار می کنم  


آدم یه چیو شروع می کنه تا تمومش نکنه نباید دست برداره، آفرین 


آموزش تخریب شخصیت

 

سیاوش ـ الآن مدتیه که با کسی نیستم می خوای با هم باشیم؟ 

 

فرنوش ـ از دوستی و انتظارات بعدش می ترسم...  

 

سیاوش ـ اوکی اصرار نمی کنم.  

 

فرنوش ـ منم اگه بخوام رک باشم باید بگم ازت خوشم اومده ولی اگه باهم دوست شیم این علاقه به تباهی کشیده می شه.  

 

سیاوش ـ باشه فقط می خواستم ببینم مزه ی دهنت چیه  

 

فرنوش ـ مزه ی دهنم چیه؟  

 

سیاوش ـ تو یکیو می خوای که برای همیشه باهات باشه  

 

فرنوش ـ آره آفرین! تنهاییو به این روابط کوتاهو پر دردسر ترجیه می دم  

 

سیاوش ـ البته کاش این پیشنهادو نمی دادم همون دو تا دوست معمولی می موندیم بهتر بود.  

 

فرنوش ـ نه هر چی به ذهنت می رسه بگو راحت باش نهایتش اینه که بگم از فلان حرفت ناراحت شدم!  

 

سیاوش ـ نه خوب بچه که نیستیم من یه پیشنهاد دادم تو هم خیلی منطقی ردش کردی  

 

...  

 

سیاوش ـ فرنوش!  

 

فرنوش ـ بله؟  

 

سیاوش ـ دوست دارم مواظب خودت باش.  

 

فرنوش ـ شاید گفتنش دیگه درست نباشه ولی منم دوست دارم. take care  

 

سیاوش _ نری قهر کنی دیگه پیدات نشه. حتما با من در ارتباط باش  

 

فرنوش _ داری اشکمو در میاری دیگه! باشه قهر نمی کنم. واسه کلاسا قراره هماهنگ کنی دیگه. در ارتباطیم.  

 

چند روز بعد ...  

 

فرنوش _ سلام خوبین؟ آخر هفته می رم خونه می شه عکسا رو واسم ایمیل کنین؟ مرسی  

 

سیاوش _ شماره دوستمو می دم خودت ازش بگیر شاید من نبینمش  

 

فرنوش _ وای چه سخت حالا هروقت دیدینش ازش بگیرین اشکال نداره  

 

سیاوش _ چرا؟ پسر خوبیه که. شاید مثل من نباشه بتونه باهات ازدواج کنه!  

 

... 

  

نتیجه ی اخلاقی : هروقت پسری بهت پیشنهاد دوستی داد هر قدر هم که برات عزیز بود بزن تو پرش قبل از اینکه شخصیتتو اینجوری با خاک یکسان کنه بهش بگو چی؟ من با تو؟ دوست شیم؟ درباره من چی فکر کردی؟ چطور جرات کردی اینو بگی واقعا فکر کردی من با کسی در حد تو دوست می شم؟ حد خودتو بدون...  

Rasme Marefat

Ebteda lazeme ye ozr khahi bokonam ke fontam finglish shode chon site uni fonte farsi nadare. 

 

mirim soraghe poste jadid: ba inke shiraz khili shahre khoobie va khili khosh migzare ama har jayi sakhtihaye khase khodesho dare! injam mese baghie jaha asemoon abie, ham adame bamarefat dare ham bimarefat. 

 

khili jalebe ke hij ja too ghanoone asasie araba naneveshte age natoonesty ba ye dokhtary kenar biay bedesh be doostet! ama inja ye barkhorde ajib didam az ye irani ke dam az esalat mizado too takhte jamshid jolo cheshe niakanemoon az arzesho etebare zane irani ba ehsase tamam harf mizad ama be amal ke resid be in shano manzelat aslan eteghadi nadasht! 

 

dar akhar bayad begam ma na gharb zade hastim na arab zade! faghat hoviate khodemoono gom kardim 

 

moteasefane. 

 

rasty ta yadam narafte rooze bozorgdashte hafezo be hameye hafez doostano ahle shero del tabrik migam. shirazo doos daram faghat be khatere hafez  

چکامه بهار شیراز


هر که بیند همچو من شیراز را فصل بهار

میزند بی شک از اینجا پشت پا بر هر دیار

آن بهشت جاودان شیراز میباشد که باد

مشک تر می آورد با خود ز هر سو بار بار

از کدامین گوشه فردوس دارد کس بیاد

دشت نرگس ، باغ سنبل ، آب  مروارید  بار

شبنمش در لاله الماسی بیاقوتی نگین

یا که در جام عقیقی چون نبید خوشگوار

رویت سرو «ارم» دیدار باغ  «دلگشا»

                               می رباید هوش از سر، می برد از دل قرار

بلبلان خوش سخن در باغ و بستان بیحساب

قمریان نغز گو در دشت و هامون بیشمار

گیسوان بید مجنون را خوش آرایش دهد

باد روح افزای ماه فروردین مشاطه وار

در لطافت، در طراوت، در صفا، در تازگی

بر سر گیتی بود «شیراز» تاج افتخار

راحت جانست الحق این هوای روحبخش

                        سرو شیراز است بی شک قامت دلجوی یار

دلبرا دور از منی در این بهار جانفزا

جای تو خالی است بر من در کنار جویبار

روی ماهت قبله دلهاست ای آرام جان

دین و دلها برده ای با آن دو زلف تابدار

چون گل رویت ندیدم،گل میان بوستان

چون قد سروت نباشد سرو اندر مرغزار

می نشینم با خیال قامتت در پای سرو

یا بیاد روی تو رو می کنم بر لاله زار

کعبه الهام«شیراز» است اهل فضل را

کاخ دانش ماند از مردان اینجا استوار

خوبی شیراز را این بس که سعدی بعد مرگ

سالها بر مردم ایران بود آموزگار

تا که نام سعدی و حافظ بود بر لوح دهر

شهر شیراز از خدا خواهم که ماند پایدار

شهر شیراز از طبیعت تا بحال آباد بود

شد کنون آبادتر از لطف خاص شهریار

مژده ای جانبخش شنیدم که شاه آید بپارس

کرد باید در ازاء مژدگانی جان نثار

خرم آن کشور که باشد پهلوی شاهنشهش

زنده و جاوید بادا نام او در روزگار

تا که این نوح است کشتیبان بساحل می رسد

کشتی ایران زتدبیر شه والاتبار

می کنم تقدیم این گفتار را بر اهل پارس

تا که نامی از«فریدون» نیز ماند یادگار

 

فریدون مشیری


خوشا شیراز و وضع بی مثالش



خوشا شیراز و وضع بی مثالش


خداوندا نگه دار از زوالش


ز رکن آباد ما صد لوحش الله


که عمر خضر می بخشد زلالش


میان جعفر آباد و مصلا


عبیرآمیز می آید شمالش


به شیراز آی و فیض روح قدسی


بجوی از مردم صاحب کمالش


که نام قند مصری برد آن جا


که شیرینان ندادند انفعالش


صبا زان لولی شنگول سرمست


چه داری آگهی چون است حالش


گر آن شیرین پسر خونم بریزد


دلا چون شیر مادر کن حلالش


مکن از خواب بیدارم خدا را


که دارم خلوتی خوش با خیالش


چرا حافظ چو می ترسیدی از هجر


نکردی شکر ایام وصالش




حافظ واقعا شیرازی بود یا مثل من رفت شیراز نمک گیر شد؟؟؟؟؟؟؟


وای وای عجب شهریه، چه مردمی، چه فرهنگی، چه مودب، چه آروم، چه مهربون، رانندگیییییییییییییییییی نگو انگار دارن تو خیابون باله می رقصن


از آثار باستانی که اصلا حرف نزن عشق منهههههههه


شب اول صاف رفتم حافظیه


اینقدر دوسش داشتم آخرشم رفتم پیشش 


چه با صفا بود


پر گل


عطر گل همه جا پر بود


وای مست شدم


اون راسته ی باغ نظر کنار ارگ کریمخان هم خیلی دوست دارم


هر روز غروب بساط کتاب فروشی پهن بود هر کتابی که گیرت نمیاد بیا اونجا بخر از کتابایی که دیگه سانسور می شن یا چاپ نمی شن بگیر تا علوم خفیه و جفر و فال ورق


همش از خودم می پرسم آخه من چرا از همون اول نرفتم شیراز 


الان که واسه 5 روز برگشتم دلم واسه اونجا تنگ شده


خدایا کی می شه این 5 روزم تموم شه من برگردم 


یعنی یا بعد ارشد باید همون جا بمونم یا برم خارج! دیگه جای دیگه ای نمی شه موند


راستی  روز آخری چهار تا قاصدک افتاده بودن دنبالم نزدیک یه چهارراه !


کسی می دونه قاصدک معمولا چه خبری واسه آدم داره؟؟؟؟؟ 


لطفا پیشنهادات و انتقادات خود را به آدرس نظرات وبلاگ ارسال کنید تا گامی باشد در جهت ارتقای این فرهیخته ی مجهول الحال که رفته شیراز از خود بی خود شده با اون وضع بی مثالش 



تو که چشمات



تو که چشمات خیلی قشنگه

رنگ چشمات خیلی عجیبه

تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه

تو که چشمات خیلی قشنگه

رنگ چشمات خیلی عجیبه

تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه

می دونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید

می دونستی یا نه

می دونستی یا نه

می دونستی که توی چشمای تو رنگین کمونو میشه دید

می دونستی یا نه

می دونستی یا نه

می دونستی که نموندی

دلمو خیلی سوزوندی

چشاتو ازم گرفتی 

منو تا گریه رسوندی

می دونستی که چشامی 

همه ی آرزوهامی

می دونستی که همیشه 

تو تموم لحظه هامی


تو که چشمات خیلی قشنگه

رنگ چشمات خیلی عجیبه

تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه

تو که چشمات خیلی قشنگه

رنگ چشمات خیلی عجیبه

تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه

می دونستی همه ی آرزوهامو واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش

می دونستی یا نه

می دونستی یا نه

می دونستی که جوونیمو واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش

می دونستی یا نه

می دونستی یا نه

می دونستی که نموندی

دلمو خیلی سوزوندی

چشات و ازم گرفتی 

منو تا گریه رسوندی

می دونستی که چشامی 

همه ی آرزوهامی

می دونستی که همیشه 

تو تموم لحظه هامی


تقدیم به قشنگترین چشم 


آقا ما رفتیم ...


دوستان ما رفتیم شیراز  حالا بدی خوبی چیزی دیدین شتر دیدین ندیدین دین دین بعد از این لیموزین دست زدین نزدین حلزون بگیرم بهتر است از این 


در حالی که این رفیق ما داره تند تند پی ام می ده می گه خر خون خر خون با تمام این مشقات دارم آخرین پست رو از مشهد براتون تایپ می کنم و امیدوارم دیگه تا عمر دارم به مشهد مقدس باز نگردم پیروز مندانه یا غیر پیروزمندانه فرقی نمی کنه اصلا اصرار نکنین چرا می خواین بال پرواز این تک پرستوی کوشولوی عاشق رو ببندین به نوک گنبد امام رضا آخه؟؟؟؟؟؟؟ چرا آخه؟؟؟؟؟؟ آخه چرا؟؟؟؟؟


حالا بگذریم دوستان از اونجایی که سوغاتی ممکنه بخواین کمک های نقدی خودتون رو به شماره حساب 3333 بانک سوئیس من واریز کنین  


خلاصه که کلی خوش باشین منم کلی خوش باشم Happy Ever After اینا 


حالا اگه تهش یه پرنس چارمینگی چیزی هم بود خوبه بی زحمت وقت برنامه تون هم زیاد کنین بد نیست با تشکر 


تسویه حساب


آقا ما یه روز خواستیم بریم قدم بزنیم!


گفتم برم تا دانشگاه و برگردم. رسیدم دانشگاه گفتم برم مدارک لازم واسه گرفتن مدرک رو نگاه کنم ببینم چی می خواد. بعد گفتم خوب یکم کاراشو انجام بدم سبک شه.


رفتم از اداره آموزش آقای حیدری فرم تسویه حساب گرفتم بعد رفتم امور دانشجویی ساختمان شماره 2 طبقه هم کف از اون خانومه برگه گرفتم پر کردم (دوستان توجه داشته باشند اگر حتی یه 5 تومنی به تایپ و تکثیر بدهکار باشند اونجا کلی باید چیز میز پر کنند) بعد اون خانومه که مهربونم شده بود گفت برو بقیه امضاها رو بگیر بعد بیا اینجا بعد برو امور مالی!


خلاصه رفتیم سروقت امضاها. اول مسئول کتابخونه اون آقا مهربونه کارت کتابخونمو گرفت گفت برو دفتر واست امضا کنن. بعد داشتم می رفتم بالا پیش خانوم رجبی عشق جیگر دوست داشتنی که آقای خوش اندام گفت منم باید امضا کنماااااا گفتم إإإإإه نمی دونستم. آقا نگو مسئول بخش سمعی بصری ایشونن خلاصه رفتم بالا پیش خانوم رجبی جون کارتمو گرفت و امضا کرد و کلی خدافظی و موفقیت و سلام رسوندن و اینا.


بعدش سایت طبقه بالا و بعد انبار که توی محوطه جلوی ساختمان شماره ی 1 کنار آشپز خونس خلاصه از هیئت رئیسه و هیئت امنا گرفته تا بادی گاردهای دم در امضا گرفتم که ازم رضایت دارن و دخمل خوبی بودم


موند امضای مدیر گروه. رفتم ساختمون خودمون که دیدم او لالا ! بنایی ! لوله کشی ! !!!! چه خبره؟؟؟؟؟؟


داره خوابگاه می شه. حالا ساختمون شماره ی 3 همون ساختمونیه که توی الهیه ساختن! طفلی مهندسی و ریاضی و ... منتقل شدن اونجا!


حالا با این اوصاف آقای کلاهی مدیر گروه ما کجان؟


باز هلک و هلک برگرد ساختمون شماره ی 1 باز خوبه ما الهیه نبودیم !


آقای رادپور که بقل دست آقای خوش اندام نشسته بود گفت فردا ساعت 9:30 بیا آقای کلاهی هستن ...


خلاصه این داستان ادامه دارد ...


---------------------------------------------------------------------------------------------------


تو راه برگشت دیدم یه مغازه ی لباس زیر اینا هست رفتم تو گفتم مایو دو تیکه دارین؟


یارو گفت هاااا؟ مایو دو تیکهههههههه؟؟؟ نه نداریم !


----------------------------------------------------------------------------------------------------


داشتم همینطور میومدم دیدم یه بچه پی شی داره آب می خوره اونم تو ماه مبارک رمضاااااااااااان !!!!!!! یه جوجو آدم هم داشت نیگاش می کرد و شعر می خوند


----------------------------------------------------------------------------------------------------


اومدم خونه زنگ زدم مطب دکتر گفتم آقای دکتر امروز هستــــــــن؟


بله هستن.


فردا چطـــــــــــور؟


بله فردام هستن.


پس فرداااااااااا؟


بله خانوم هستن !


واقعــــــــــــــــــــــــــن؟


-----------------------------------------------------------------------------------------------------


راستی قیمت طلا امروز گرمی 48800 بود گمونم


-----------------------------------------------------------------------------------------------------


مدارک لازم جهت اخذ مدرک تحصیلی:


1 - تاییدیه تحصیلی

2 - 6 قطعه عکس جدید 3X4 (پشت نویسی شده)

3 - اصل کارت دانشجویی

4 - دو کپی از کارت ملی

5 - برگ تسویه حساب کلیه واحدها

6 - 10 هزار تومن به حساب دانشگاه و تحویل فیش به امور مالی برای صدور اصل مدرک و تاییدیه تحصیل


----------------------------------------------------------------------------------------------------


سوالی داشتین بپرسین در خدمتیم



رامین جوادی


تا حالا شده یه آهنگی که گوش می دی و خیلی باهاش حال می کنی بری ببینی آهنگسازش کی بوده، چه شکلیه، اسمش چیه و کجائیه؟



آیا می دانستید آهنگ زیبای سریال محبوب فرار از زندان رو کی ساخته؟

تا حالا شده وقتی این سریال رو نگاه می کنید بگردید دنبال اسم دست اندر کارانش؟ یا همون اسم ونتوورث میلر براتون بسه؟



اگه براتون جالبه خوبه بدونین که آهنگساز این سریال رامین جوادی است. 



رامین جوادی متولد 19 جولای (28 تیر) سال 1974 در آلمان است. مادر او آلمانی و پدرش ایرانی است. 

لیست کار های این آهنگساز رو می تونید در سایت هوادارانش و همچنین در ویکی پدیا پیدا کنید.



http://en.wikipedia.org/wiki/Ramin_Djawadi

http://www.ramin-djawadi.com


ه ه ه ه ه ه ه ه ه


به قول مرحوم افلاطون


هوا بس ناجوانمردانه سرد است


در ادامه فرمودند


دلم تنگه هوای گریه داره

باز دوباره کدبانو شدم :D

به یاد قدیما


آرشیو عکس


و حالا امروز


آرشیو عکس


خواهش می کنم دست نزنید


خجالتم می دید


ای بابا


One Good Advice


Never Tell Anyone That You Love Them

حکمت کارای خدا

 

وقتی آرزو می کنی یه چیزی رو داشته باشی 

 

وقتی از ته دلت آرزو می کنی 

 

خدا اینقدر دوست داره  

 

که می ذاره داشته باشیش 

 

و اگه واقعا به دردت نمی خوره 

 

کاری می کنه که در همون حین وصال 

 

مهرش از دلت بره 

 

و دیگه اون رو نخوای 

 

اینه حکمت کارای خدا 

 

می ذاره خودت به این نتیجه برسی  

 

که این چیزی که خواستی به دردت نمی خوره  

 

اخلاق ورزشی !

 

 

 

قدیما ورزش می کردیم تا سالم باشیم، خوش هیکل و خوش اخلاق ! 

 

همه می دونیم که ورزش روحیه آدم رو عوض می کنه و اعتماد به نفس رو می بره بالا. 

 

همیشه موقع ورزش ناخودآگاه روی لبامون لبخند حاکی از نشاط نقش می بنده. 

 

اسکلت بدن صاف و خوش حالت می شه و وقتی جلوی آینه می ایستی حال می کنی خودتو نگاه کنی. 

 

یه ماه هم نشد که باشگاه می رفتم اما احساس خوبی داشتم روحیم عوض شده بود دیرتر عصبانی می شدم کنترلم رو دیگه از دست نمی دادم حرکاتم عاقلانه تر شده بود کلی هم سبک و پر انرژی شده بودم. 

 

 

 

خلاصه که کلی تیریپ ورزشی و کیف و حال ... 

 

 

اما یه چیزی برام جالبه  

 

اینکه جوونا مخصوصا آقایون (داخل ایران) توی باشگاه های بدن سازی پی چی هستن؟ 

 

 

 

اخلاق ورزشی؟ اندام ورزشی؟ سلامتی؟ اعتماد به نفس؟ 

 

با مصرف کراتین و هورمون و محرک هورمون و تزریق یا خوردن قرصاش؟ 

 

یادمه برادر کوچیکم می خواست بره بدنسازی. 

 

از اونجایی که از محیط داخلش خبر داشتم به شدت باهاش مخالفت کردم. 

 

البته نه در ظاهر. فقط بهش یادآور می شدم که اون آقای محترم خوش هیکلی که اونجاس هر چقدر هم که شیرین زبونی کرد و هر چی هم که گفت، اون پودر جادویی سوپرمن اصل آمریکایی با مهر وزارت بهداشت رو نخره. 

 

اولش می گفت مگه خولم؟ می خوام چیکار؟ می رم اونجا فقط ورزش می کنم. 

 

یه مدت گذشت گفت رژیم غذاییش هم خوبه ها ظرف ۲ ماه کلی عضله می زنم. همه چیش حساب شدس. همش پروتئینه. بی ضرره. 

 

یه مدت دیگه گذشت گفت داروهاش کمک می کنه زودتر به اون چیزی که می خوای برسی. بیشتر می شه وزنه زد بدون مصرف اونا نمی شه ادامه داد. 

 

داشتم کم کم نگران می شدم و خدا خدا می کردم که این بچه در پناه خود همون خدا حفظ بشه (من براش مثل مادرشم آخه

 

خلاصه خدا صدای مارو شنید و یکی از قربانیان بدنسازی رو سر راهش قرار داد. 

 

این آقای نازنین ما وقتی که جوون بود و جاهل (!) میره سراغ بدنسازی. خیلی پیشرفت می کنه و چند تا مقام کشوری هم میاره اما بعدا می چسبه به زندگیش. 

 

ازدواج می کنه و تصمیم می گیرن که بچه دار شن 

 

اما ای دل غافل دیگه کار از کار گذشته و باید یک عمر خودشو همسرش در حسرت صدای گریه ی بچه بسوزن. 

 

از اون زمان هم به هر جوونی می رسه براش تعریف می کنه تا دست کم اونا دیگه گرفتار نشن. (خدا خیرش بده) 

 

این برادر ما هم رنگ پریده اومد خونه و گفت مگه آدم رو آب آورده. یه هیکل به هم بزنیم و دو تا مسابقه بدیم و یه مقام بیاریم که جایزه ش هم یه تی شرت باشه ! 

 

 

 

این یکی از خطراتی بود که جوونا رو تهدید می کنه. 

 

عزیزی رو می شناسم که چربی سوز شده و حالا که دیگه وزنه نمی زنه حجم عضله ها کم شده و علارقم قد بلندی که داره از ۶۵ کیلو بیشتر نمی شه. 

 

عزیز دیگه ای رو می شناسم که بیماری خونی گرفته یعنی تنظیم تولید خون بدنش به هم ریخته که شکل جدی اون می تونه سرطان خون باشه. 

 

عزیز دیگه ای الان با ۲۴ سال سن در بخش کلیه بیمارستان لبافی نژاد تهران بستریه و به زور دیالیز نگهش داشتن تا بتونن براش کلیه پیوندی تهیه کنن. 

 

عزیز دیگه ای عقیم شده.  

 

عزیز دیگه ای دسترسی به اون مواد نداره و با اینکه به ورزش کردنش ادامه می ده اما دچار مشکلاتی می شه که البته تازه شروعشه.

 

و در آخر کسی رو می شناختم که شیفته ی اخلاق خوبش بودم و زمان زیادی نمی شه که شروع کرده اما اخلاقش دگرگون شده. 

 

تا کی قراره این وضع ادامه داشته باشه؟ 

 

خودمونیم به عنوان یه دختر دوست دارید همسرتون سالم و خوش اخلاق باشه یا بدنساز و عضله ای با اعتماد به نفس کاذب و هزار جور مریضی؟ 

 

یا به عنوان یه پسر ترجیه می دید دوره ای از جوونیتونو با این اعتماد به نفس و اندام مناسب (!) بگذرونید و بعد در حسرت خیلی چیزا باشید؟ 

 

به شخصه اگر روی کره ی زمین دو تا مرد مونده باشه یکی بدنسازی که این مواد رو مصرف می کنه و دیگری فردی چاق و بد هیکل اما سالم، و هر دو هم خواستگارم باشن  دومی رو انتخاب می کنم‌ ! 

 

دوستان نظرات خود را در صندوق نظرات وبلاگ بیندازید ... 

 

Sea of Love

جالبه این فیلم همون سالی ساخته شده که من به دنیا اومدم   

 

اینم آهنگ معروفش از Phil Phillips  

 

Sea of Love 

 

 

Come with me
My love
To the sea
The sea of love

I want to tell you
how much
I love you

Do you remember
When we met
That's the day
I knew you were my pet

I want to tell you
how much
  I love you 

 

Come with me 

To the sea
Of love 

 

Do you remember  

When We met 

That's the day
I knew you were my pet 

 

I want to tell you
how much
  I love you 

 

Come with me 

To the sea
Of love 

 

 

Do you remember  

When We met 

That's the day
I knew you were my pet  

  

I want to tell you
how much
  I love you 

 

 

     

 

اینم از آخرین پست سال 1389 با عشق 

به امید عشق بیشتر برای سال آینده ... 

 

نقد و بررسی فیلم مضخرف Cube

 

(1997) Cube از دو سری دیگر آن به نظر بهتر میاد چون ایده جدیده و خیلی چیزا هم مبهمه و آخرش هم یکی به نظر می رسه که نجات پیدا می کنه. 

 

Cube 2 / Hypercube  از دو سری دیگر مضخرف تره که البته اولین بار توی تلویزیون ایران دیدم نمی دونم چرا کارشناسا فکر کرده بودن فیلم جالبیه. به نظر من که هم از نظر مفهومی و هم جذابیت پایین تر از اونای دیگه بود. 

 

Cube Zero  دو سری قبل مخصوصا سری اول رو واضح تر می کنه و توضیحات بیشتری برای مسائل ارائه می ده با اینکه از سری 2 بهتره ولی بازم مزه ی فیلم رو برد و بیشتر تاکیدش روی پاسخگویی به مسائل سری اوله.

 

حالا از نگاه دیگه ای به فیلم نگاه می کنیم. اگه هر اتاق رو صحنه ای از زندگی توی این دنیا در نظر بگیریم، سازنده ی اتاقها و کسانی که شبانه روز افراد رو مانیتور می کنن می شن خالق و دستیارانش که افرادی سادیسمی هستن که از شکنجه ی افراد لذت می برن و از اینکه می بینن یه عده آدم توی چند تا اتاق یه شکل با رنگهای متفاوت (به جز Hypercube) حبس هستن و همه ی اتاق ها تله داره ذوق می کنن.  

 

این زندگی پر از درد و رنجه و هر تصمیم و هر قدم می تونه کشنده باشه. یادت نمیاد چطور وارد این بازی شدی اما راه برگشتی نیست، راه نجاتی هم نیست ! 

 

یا توی یکی از اتاقا می میری یا آخرش بازم می میری ! 

 

فقط Cube Zero یه راه فرار برای افراد قائل بود که بازم جای امیدواریه. 

 

تو این اتاقا ذاتت خودشو نشون می ده. تنفر، رذالت و خودخواهی باعث می شه افراد رو بکشی تا خودت زنده بمونی. از اونا برای خودت دشمن فرضی می سازی و اقدام می کنی. اما بازم خودت تو دام اتاقا می افتی. 

 

در Cube Zero حافظه ها پاک می شد درست مثل الان که نمی دونی قبل از اینکه بیای اینجا کی بودی و کجا بودی و از این قضیه خیلی خوب علیه تو استفاده می شه. شاید بی گناهی اما اینجایی ! 

 

اشکالات این دیدگاه از نظر خودم: خدا سادیسم نداره چون بارها و بارها لطف و کمک و محبتش شامل همه ی ما شده بعضیا انکار می کنیم بعضیا یادمون می ره اما چیزی از حقیقت کم نمی شه. 

 

بلاهایی که سرمون میاد اتفاقی نیست و ما هم بی گناه نیستیم و اگه کمی فکر کنیم منشا تمام اون بلاها جلو چشممونه. 

 

اگه یه سری مسائل رو رعایت کنیم و به اصطلاح دنبال خطر نریم زندگی و مرگ راحت تری داریم (کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !) 

 

اما در کل تشبیه جالبی بود خیلی جاهاشو قبول دارم. در زندگی روزمره به همین سادگی دشمن تراشی می کنیم و جونمونو به خطر می ندازیم اما چون دامنه ی زمان وسیعتره به چشممون نمیاد.  

 

بخش نظرات آماده ی شرکت شما منتقدان عزیزه و فکر می کنم نقد زندگی تو این دنیا برای ما آدما خیلی جالب باشه چون یه نقطه ی مشترکه. 

ای جـــان